چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم — قسمت هشت
چیزایی که دوست داری بخون تا عاشق خوندن بشی
سلام، خوبید؟
بعد از یه وقفه طولانی، رسیدیم به قسمت هشتم مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» برگرفته از رشته توییت و پادکست معروف نوال راویکانت. توی این قسمت، این قسمت راجع به خوندن و مهارت مطالعه و درست و خوب خوندنه. شاید جذابیت ظاهریش کمتر باشه، ولی از پایههای مهم این مجموعه است. حتما بخونیدش — اگه به دوستاتون هم پیشنهادش بدید که عالی میشه.
قسمتهای قبلی رو اینجا هم میتونید ببینید. اینم که قسمت قبل 👇
در باب مطالعه
نیوی: قبل از اینکه بریم و راجع به مسئولیت پذیری، اهرم (leverage) و قضاوت صحبت کنیم، چند توییت پایینتر هست که من اونها رو در دسته یادگیری مستمر قرار میدم.
خلاصه اونها اینه که: «هیچ مهارتی به نام تجارت وجود نداره. از مجلات تجاری و کلاسهای بیزنس دوری کنید؛ اقتصاد خرد، نظریه بازیها (Game Theory)، روانشناسی، متقاعدسازی، اخلاق، ریاضیات و کامپیوتر رو مطالعه کنید.»
یه چیز دیگه قبلا در پریسکوپ (یه اپ بود برای ویدیو زنده پخش کردن که بعد توییتر خریدش؛ شما فرض کنید این همون لایو اینستاگرامه) بیان کردید این بود که: «شما باید بتونید هر کتابی رو از توی کتابخونه بردارید و بخونید» و در آخرین توییت این مجموعه این بود که «خوندن از گوش دادن سریعتر است و انجام دادن از تماشا کردن سریعتر است.»
نوال: آره، مهمترین توییت این مجموعه که متاسفانه اینجا ندارمش هم این بود که «اساس یادگیری، خوندن است.» من آدم باهوشی رو نمیشناسم که مدام در حال مطالعه نباشه.
مشکل معمولا اینه که چی بخونم؟ چطوری بخونم؟ چون برای بیشتر آدمها، این این مبارزه طاقت فرساست. مهمترین چیز اینه که یادبگیرید چگونه خودتون رو آموزش بدید؛ و راه آموزش این قضیه فقط اینه که عشق به مطالعه رو در خودتون پرورش بدید.
توییتی که بهش اشاره کردم و توی این رشته توییت نبود هم اینه
چیزایی که دوست داری بخون تا عاشق خوندن بشی.
همه اونایی که من میشناسم که زیاد مطالعه میکنن، عاشق خوندن هستن؛ عاشق خوندن هستن چون کتابهایی رو میخوندن که دوسشون داشتن. شما باید با خوندن هرچیزی که دوست دارید شروع کنید و از اونجا ادامه بدید تا خوندن براتون عادت بشه. سپس در نهایت، شما از چیزهای ساده خسته میشید و سراغ چیزهای مهمتر میرید.
ممکنه شما از خوندن کتابهای تخیلی شروع کنید و بعد به علمی تخیلی برسید و برید سراغ غیر داستانیها و بعد کتب علمی و فلسفه و ریاضی و غیره. مهم اینه که بذارید مطالعات شما روند طبیعی خودش رو طی کنه و شما قفط مطالعه کنید.
کتب علمی اوریجینال در یک رشته رو بخونید
البته اینجا یه استثنا هم وجود داره (نوال میگه)؛ وقتی میگه همه چی بخونید، به این هم توجه داشته باشید که مثل هر نوع محتوای دیگه، بین خوندنیها هم آشغال زیاد وجود داره.
در واقع، چیزهایی هست که وقتی اولش میخونید، باعث میشه مغز شما به شکل خاصی برنامه ریزی بشه (یا در واقع افکار شما یه جور خاصی شکل بگیرن) که بعدا چیزهایی که میخونید رو براساس اون قبلیها درستی سنجی کنید.
بنابراین، مهمه که چیزهای اساسی و بدرد بخور بخونید. چیزهای اصلی میشن کتابها و مطالب پایهای در هر زمینهای که معمولا ماهیت علمی دارن.
مثلا بجای خوندن یه کتاب بیزنسی، کتاب «ثروت ملل» یا The Wealth of Nations از آدام اسمیت رو انتخاب کنید. به جای خوندن یه کتاب راجع به زیست شناسی یا تکامل، «منشا گونهها» یا Origin of the Species داروین رو بردارید و بخونید. به جای خوندن کتابهای پیشرفته درباره کیهان شناسی و چیزایی که نیل دگراس تایسون و استیون هاوکینگ گفتن، میتونید برید کتاب Six Easy Pieces ریچارد فاینمن رو بخونید و از فیزیک پایه شروع کنید.
از هیچ کتابی نترسید
اگر اصول رو بفهمید، مخصوصا در ریاضیات و فیزیک و علوم، بعد دیگه از هیچ کتابی نمیترسید. همه ما این تجربه رو داریم که سر کلاس نشسته بودیم و در حال یادگرفتن ریاضیات بودیم؛ همه چیز خوب و منطقی پیش میرفت تا اینکه در یه نقطه، درس از ما سریعتر پیش رفت و ما جا مونیدیم. (واسه من، اواخر تجزیه عبارت های جبری این اتفاق افتاد…)
از اون به بعد فقط به حفظ کردن معادلات و مفاهیم روی آوردیم، بدون اینکه بتونیم اونها رو از مفاهیم اولیه استخراج کنیم. در اونجا بود که ما گم شدیم، چون اگر یک ریاضیدان حرفهای نباشید، این چیزها رو دیگه هیچوقت به یاد نمیاریم؛ و تنها چیزهایی که یادمون میمونه تکنیکها و پایهها هستن.
بنابراین شما باید مطمئن شوید که در حال ساختن روی یک چهارچوب فولادی و محکم از درک هستید، چون در تلاش برای ساختن یک آسمان خراش هستید، و باید مطمئن باشید که پایههای اون و چهارچوبی که دارین روش اون رو میسازید بسیار محکم هستن.
در نهایت، باید به جایی برسید که وقتی وارد یک کتابخونه میشید و به اطراف خودتون نگاه میکنید، از برداشتن هیچ کتابی نترسید. شما باید بدونید که میتونید هر کتابی رو از قفسه بردارید و اون رو بخونید و درک کنید. باید بتونید چیزهایی که درست هستن و از چیزهایی که نادرست هستن رو بر اساس مبناهای علمی تشخیص بدید. مطلب علمی رو از نظر شخصی تمیز بدید.
موضوع و وسیله برای یادگیری فراوان است؛ میل به یادگیری اما کمیاب
از زیباییهای اینترنت اینه که دهها برابر کل کتابخونه اسکندریه در دسترس شماست. اینطوری نیست که مطلب و چیزهای مختلف برای یادگرفتن کمیاب هستن؛ این میل به یادگیریه که کمیابه. شما باید این میل رو پرورش بدید.
حتی اینطوری نیست که لازم باشه پرورشش بدید، فقط نباید اون رو از دست بدید. کودکان یه کنجکاوی طبیعی دارن. اگه کودکی که تازه داره حرف زدن یادمیگیره رو دیده باشید، میدونید که هی سوال میپرسه. این چیه؟ اون چیه؟ چرا؟ اون کیه؟ همش سوال!
یکی از مشکلات مدارس و سیستمهای آموزشی ما اینه که کنجکاوی رو با «موافقت و یکسان بودن» جایگزین میکنن. نتیجه میشه یک شخصیت مطیع (سیستمی که کارگر کارخونه تولید میکنه) به جای یک متفکر خلاق. شما باید به مغزتون امکان این که هرچیزی که میخواد رو بره یادبگیره بدید.
مبانی ریاضی و منطق هستن
ریاضیات و منطق مبنایی برای درک هر چیز دیگری هستن
نوال میگه پایههای اصلی، ریاضی و منطق هستن.
چیزهای اساسی، اصول هستن؛ الگوریتم هستن. درک عمیقی هستن که شما میتونید از اونها دفاع کنید یا از هر زاویهای به اونها حمله کنید. برای همینه که اقتصاد خرد مهم است، ولی اقتصاد کلان یه مشت حفظیات و شر و ور است. (نظر من نیستا، نظر نوال اینه!)
نسیم طالب میگه: مزخرفات کلی گفتن خیلی راحتتر از مزخرفات جزئی گفتنه!
it is easier to macro bullshit than it is the micro bullshit
اقتصاد کلان زیادی پیچیده است و با سیاست گره میخوره. این روزها، نمیشه دو تا اقتصاددان کلان رو پیدا کرد که با هم سر یک مسئله به تفاهم برسن؛ برای همین، اقتصاددانهای کلان مختلف برای پیش بردن نظرات سیاستمداران مختلف استفاده میشن.
حتی الان اقتصاددانان کلانی وجود دارن که دارن یه چیزی به اسم «تئوری پولی مدرن» رو تبلیغ میکنن و اعتقاد دارن که به جز این چیز جزئی مزاحم بنام «تورم»، ما میتونیم هرچی پول لازم داریم رو چاپ کنیم! مشکل جزئی(!) تورم! مثل اینه که بگیم اگه مشکل جزئی انرژی (و قابلیت استفاده مجدد از راکت) نداشتیم، میشد دم به دقیقه موشک فرستاد فضا!
این حرفا مزخرفن، اما واقعیت اینه که افرادی وجود دارن که خودشون رو اقتصاددان کلان معرفی میکنن و دارن نظریه پولی مدرن رو میفروشن. همین تنهایی نشون میده که «اقتصاد کلان» به عنوان یک علم فاسده و الان بیشتر شاخهای از سیاست محسوب میشه.
برای همین بهتره شما روی پایهها تمرکز کنید. پایههای اصلی ریاضی و منطق هستن. اگر ریاضیات و منطق رو بفهمید، یعنی مبنای درک «روش علمی» رو دارید. وقتی روش علمی (scientific method) رو درک کنید، میتونید درک کنید که چطوری حقیقت رو از دروغ در زمینههای دیگه و مطالب دیگه وقتی مطالعه میکنید هم جدا کنید.
بهتره یک کتاب خوب رو آهسته بخونید تا این که صدها کتاب رو با سرعت
در خوندن نظرات دیگران بسیار مراقب باشید. حتی در هنگام «حقایق» یا facts هم مراقب باشید چون گاهی وقتا این حقایق هم فقط نظرات شخصی هستن با روکش «شبه علم».
چیزی که شما باید واقعا به دنبالش باشید، الگوریتمها و درک هستن. بهتره یک کتاب رو واقعا آهسته مرور کنی و حتی تقلا کنی، به عقب برگردی و بازخوانی کنی تا اینکه سریع بخونی که فقط بتونی بگی «من در فلان زمینه ۲۰ کتاب، ۳۰ کتاب، یا ۵۰ کتاب خوندم!»
مثل این جمله است که به بروس لی نسبت میدن: «من از کسی نمیترسم که هزار لگد و هزار مشت بلده؛ از کسی میترسم یک مشت رو ده هزار بار یا یک لگد رو ده هزار بار تمرین کرده باشد.» این درک است که از طریق تکرار و از طریق منطق و مبانی حاصل میشه که باعث میشه شما به یک متفکر باهوش تبدیل بشید.
متقاعدسازی و برنامه نویسی یاد بگیرید
نیوی: برای ایجاد پایهای برای یادگیری تا آخر عمر، فکر میکنم به دو چیز نیاز دارید، اگه بخوام اونها رو خلاصه کنم: یک، متقاعدسازی عملی؛ دو، عمیق شدن در برخی مقولههای فنی؛ چه ریاضیات باشه، چه الگوریتمها، چه فیزیک یا هرچی. اگر این دو رو داشته باشید، فکر میکنم پایهای عالی برای یادگیری تا آخر عمر خواهید داشت.
نوال: آره، درسته ولی بذار من یکم کاملترش کنم. میتونم بگم پنج مهارت مهم و اصلی عبارتند از: خواندن، نوشتن، حساب کردن، متقاعدسازی (همون صحبت کردن) و در نهایت، برنامهنویسی کامپیوتر رو اضافه میکنم که در واقع شکل کاربردی حساب است که به شما اهرم بسیار زیادی در هر حوزهای که کار میکنید میده — به صورت رایگان!
اگر با کامپیوتر خوب هستید، در ریاضیات پایه مهارت دارید، در نوشتن مهارت دارید، در صحبت کردن خوب هستید، و به خواندن علاقه دارید، برای زندگی آماده هستید!
اینم از قسمت هشتم مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» از نوال راویکانت. بعضی جاهاش تنهایی خیلی مفهوم درست حسابی نداره، میدونم. بقیه قسمتها رو اگه بخونید (یا بشنوید) یکم اوضاع بهتر میشه.
در ضمن، قسمت بعدی میرسیم به جایی که نوال میگه «در واقع، هیچ مهارت واقعی به نام بیزنس وجود نداره!» از اون قسمت خوباست 😁
دمتون گرم
تا قسمت بعد؛
بهروز
به به چقدر دلم میخاست بخونم ادامشو الان یادم رفته باید از اول شروع کنم دوباره که جذاب باشه واسم