سلام، خوبید؟
این قسمت دوم از مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» هستش. توی این قسمت، حرف های نوال راویکانت راجع به شانس و خوش شانسی رو براتون میگم.
قسمت اول مجموعه رو هم اگه نخوندید، میتونید اینجا بخونید— راجع به ثروت، پول، مقام:
پول درآوردن ربطی به شانس نداره
نوال میگه بدیهیه که ما میخوایم ثروتمند باشیم و میخوایم در همین زندگی به اون برسیم؛ بدون تکیه بر شانس.
خیلیها فکر میکنن پول درآوردن شانسی است. اینطور نیست. شما باید به فردی تبدیل بشید که پول درآر هست! (صبر کنید؛ بیشتر توضیح میده.)
میگه من دوست دارم فکر کنم که اگر تمام پولم رو از دست بدم، اگر منو به صورت تصادفی در یک کشور انگلیسی زبان در خیابان رها کنید، ظرف ۵ تا ۱۰ سال، دوباره ثروتمند خواهم شد؛ چون مجموعهای از مهارتها رو توسعه دادم و دارم که میتونن من رو ثروتمند کنن.
میگه میخوام در ۱۰۰۰ دنیای موازی، در ۹۹۹ تای اونها ثروتمند باشم، نه فقط تو ۵۰ تا که شانس آوردم. میخوام از شانس توی ثروتمند شدن فاکتور بگیریم.
چهار نوع شانس وجود داره. مارک اندریسن یه پست وبلاگی در رابطه با اونها داره که از یک کتاب نشات گرفته:
یک. شانس کور یا Blind Luck
این اولین نوع شانس است. شانس کور؛ کاملا اتفاقی و خارج از کنترل؛ شانس، سرنوشت، قسمت… چیزی که شما هیچ نقشی در اتفاق افتادنش ندارید.
جبر جغرافیایی هم یکی از نمونههاشه!
دو. شانس حاصل از تلاش (و زور زدن!) یا Luck from Hustling
این شانسی است که از طریق پشتکار و سخت کوشی و حرکت به دست میاد. مثل وقتی که شما همش در تکاپو هستید و فرصتهای زیادی ایجاد میکنید، انرژی زیادی در یک اکوسیستم تولید میکنید و اصطلاحا خیلی «گرد و خاک» میکنید.
این تولید انرژی و حرکت باعث افتادن اتفاقهایی میشه که بهشون میشه گفت شانس.
مثلا من اینقدر بهروزنامه مینویسم تا یه اتفاق خوبی از طریقش برام بیوفته… مثلا فلان روزنامه بیاد کلش رو بخواد بخره! در ظاهر شانسه، ولی خب نتیجه تلاشهای منه… یا اینکه فلان آدم پرطرفدار یهو شروع کنه راجع به بهروزنامه به حرف زدن و باعث رشد عجیب بهروزنامه بشه…
اینجا یه مثال میزنه از یه نفر به اسم نِناد که در یوتیوب ویدیو درست میکنه. میگه این بشر اینقدر ویدیو درست کرد و در توییتر پست کرد تا یه عده مثل من اون رو دیدیم و محتواش رو به اشتراک گذاشتیم… در واقع با این کار برای خودش شانس ایجاد کرد. (یکی دوبار دیگه از این نناد اسم میبره، برای همین گفتم توضیح بدم)
سه. شانس حاصل از آمادگی داشتن یا Luck from Preparation
راه سوم شانس آوردن اینه که شما در تشخیص شانس خیلی مهارت داشته باشید. اگر شما در یک زمینه مهارت زیادی داشته باشید، شما خیلی سریعتر از بقیه میفهمید که در اون زمینه یه اتفاق بزرگ قراره بیوفته، در مقایسه با بقیه جامعه که اون مهارت و دانش رو ندارن… بنابراین شانس شما میشه دانش و مهارت و آگاهیتون در یک زمینه تخصصی.
مثلا اگر شما در زمینه کامپیوتر و اقتصاد و اینا خیلی میونستید و دانش این زمینه رو داشتید، اون وقتی که بیتکوین ۳ دلار بود اون رو میخریدید، برای همه شبیه شانس بود، ولی برای شما شانسی بود که نتیجه دانش و مهارت و تخصصتون بوده.
چهار. شانس از طریق شخصیت منحصر به فرد یا Luck from Your Unique Character
آخرین نوع شانس، عجیبترین و سختترین نوع شانسه. این چیزیه که ما میخوایم اینجا راجع بهش صحبت کنیم؛ به این معنی که شما یه شخصیت منحصر به فرد داری، یه برند منحصر به فرد داری، یه طرز فکر منحصر به فرد یا تخصص منحصر به فرد داری و این باعث میشه که شانس شما رو پیدا کنه.
برای مثال، شما بهترین فرد در جهان برای غواصی در آبهای عمیق و اعماق دریاها هستید. شما فردی هستید که جاهایی رو زیر آب رفته که هیچکس جرات فکر کردن بهش رو هم نداره.
حالا یه نفر به طور اتفاقی (Blind Luck) یه کشتی گنج کف دریا پیدا میکنه اما هیچ راهی برای دسترسی به اون وجود نداره — به غیر از شما. شهرت و مهارت و جرات شما باعث میشه شانس اون به سمت شما بیاد و شما رو راضی کنه که با گرفتن درصدی از اون گنج، اون رو بازیابی کنید…
این یک مثال افراطی هستش، ولی اینجا شما شانس نیاوردید. شما خودتون رو در موقعیتی قرار دادید که از طریق شانس یه نفر دیگه، شانس خودتون رو خلق کردید.
اینجا، توی این مجموعه، وقتی از «بدون خوش شانسی آوردن» حرف میزنیم، منظور اینه که نمیخوایم منتظر باشیم تا اتفاق بیوفته، میخوایم خودمون رو در موقعیتی قرار بدیم که فرصب برامون ایجاد بشه.
یکم توضیح بیشتر راجع به این که گفت «میخوام در ۱۰۰۰ دنیای موازی، در ۹۹۹ تای اونها ثروتمند باشم، نه فقط تو ۵۰ تا که شانس آوردم. میخوام از شانس توی ثروتمند شدن فاکتور بگیریم.»
از نوال میپرسن که به نظرت این زیادی خوب و غیرممکن نیست؟ میگه نه، غیرممکن نیست؛ شاید بر اساس شرایط آدم، شروع ماجرا برای یکی یکم سختتر و برای یکی یکم آسونتر باشه، ولی «اگه من که یه کودک فقیر تو هند بودم تونستم، هر کسی میتونه!»
البته این رو هم میگه که همه اندامهام جسمی و تواناییهای ذهنیش رو داشته، تحصیلات هم تا حدی داشته… در واقع میگه یه سری پیشنیازهایی هست که بدون اونا یا نمیشه یا اوضاع خیلی سخت میشه، اما اگر اینجا هستید و این رو میخونید (یا به قول خودش پادکستش رو میشنوید یا میبینید)، احتمالا شما ابزار لازم برای رسیدن به این هدف رو که یک بدن کارآمد و یک ذهن کارآمد هستش رو دارید.
علاوه بر اون در این قسمت نوال مقداری از «بدشانسیهاش» در این مسیر هم توضیح میده و میگه
اولین ثروت کوچکی که به دست آوردم، خیلی سریع در بازار سهام از دست دادم. دومین ثروت کوچکی که به دست آوردم یا در واقع باید به دست میاوردم، شریکهام فریبم دادن و پولم رو خوردن. این بار سوم هست که بالاخره یه فرجی شده! (خودش از اصطلاح third time’s a charm استفاده میکنه، مثل تا سه نشه بازی نشه خودمون)
تازه اونم یه فرآیند و مبارزه آهسته و پیوسته بوده. من تو زندگیم هیچوت یهو یه پول قلمبه درنیاوردم. همیشه یه سری درآمد کوچک بوده که روی هم انباشته شده، بیشتر به شکل ایجاد کسب و کار و ثروت سازی از طریق سرمایه گذاری و اینها بوده…
خلاصه که سیستم یک شبه پولدار شدن نبوده!
ثروت از انباشته شدنهای جزئی به وجود میاد
یا به قول خودمون «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.»
تو این قسمت نوال یکم راجع به این توضیح میده که ثروتش یک شبه و از یک حرکت تولید نشده و کمکم جمع و انباشته شده. میگه همونطوری که نناد (همون یوتیوبر که توی قسمت شانس اسمش رو آورد) رو هیچکدوم از ویدیوهاش یه شبه پولدار نکرد و اون توی فرآیند بلندمدت یادگیری و مطالعه و ساختن هستش و داره محتوا میسازه… این تلاشها روی هم انباشته — و البته مرکب — میشن.
نوال راجع به ثروت صحبت میکنه در این راستا که «بازنشست» بشیم؛ اما نه بازنشست به این معنی که دیگه هیچ کاری نکنیم؛ به این معنی که [برای پول درآوردن] جایی که دلمون نخواد نریم، کاری که دلمون نخواد نکنیم، با آدمایی که دلمون نخواد سر و کله نزنیم، هر وقت دلمون خواست بخوابیم، هر وقت دلمون خواست بیدارشیم… بازنشستگی به معنی رییس خودت بودن؛ به معنی آزادی.
و خب با وجود اینترنت فراوانی این فرصتها وجود داره. خودش میگه:
من الان اینقدر راه و فرصت برای پول درآوردن دارم که نمیرسم از همش استفاده کنم! راه برای پول درآوردن زیاده، ولی من وقت کم میارم.
خیلی راه برای ساخت ثروت وجود داره؛ برای ساخت محصول، کسب و کار، فرصت که در نتیجهاش جامعه حاضره به من پول بده… ولی من حتی وقت رسیدگی به همه این فرصتها رو ندارم!
شانس رو سرونوشتت قرار بده
خودت رو یه جوری بساز که شانس برات قطعی باشه، نه اتفاقی
کسی که توی پادکست داره با نوال مصاحبه میکنه (در واقع حرف میزنه)، اسمش نیوی (Nivi) هستش و از کسایی که قبلا با نوال کار کرده. اینجا نیوی به یه نکته جالب اشاره میکنه و میگه:
برای سه نوع اول شانس، ضرب المثل و کلیشه هست؛ یعنی اینها برامون چیزای آشنایی هستن. نوع اول شانس که «شانس کور» هستش و خودمون توش تاثیری نداریم.
در مورد نوع دوم شانس، میگن fortune favors the bold یعنی شانس/ثروت افراد شجاع رو ترجیح میدن؛ یعنی کسانی که تلاش میکنن و اینقدر خودشون رو به این در و تو در میزنن و گرد و خاک میکنن تا از توش یه چیزی دربیاد.
نوع سوم هم که میگن chance favors the prepared mind یعنی شانس به نفع ذهن آماده است و اون رو بیشتر میپسنده.
اما برای نوع چهارم شانس که از شخصیت و نوع رفتار و عمل آدم سرچشمه میگیره، همچین مثالها و کلیشههایی نداریم.
و نوال در جوابش میگه که در این مرحله دیگه یه جوری میشه که اینقدر قضیه قطعی میشه که دیگه شبیه شانس نیست، بیشتر شبیه سرنوشت میشه. در واقع انگار کاراکتر و شخصیتت میشه سرنوشتت که خب وقتی بهش فکر کنیم، خیلی هم عجیب نیست…
شخصیتت رو یه جوری بساز که شانس تو رو پیدا کنه
نوال میگه یکی از چیزایی که به نظرم برای پول درآوردن مهمه، اینه که یکی باشید که بقیه از طریق شما معامله کنن. یعنی چی؟ یعنی اگر برگردیم به اون مثال غواصی و کشتی گنج، اگر شما اون غواص خفن نباشید، ولی بجاش یه فرد قابل اعتماد و با صداقت و با تفکر بلندمدت هستید، وقتی اونی که گنج پیدا کرده، دنبال غواص میگرده، شما میتونی غواص رو بهش معرفی کنی و در واقع جوش دهنده معامله باشی با اعتباری که داری، چون ممکنه شکارچی گنج، غواص رو نشناسه و بهش اعتماد نداشته باشه… (یه چیزی تو این مایه)
میگه وارن بافت (Warren Buffett) پیشنهاداتی میگیره، شرکتهایی رو میخره، ضامن بانکهایی میشه که برای دیگران غیرممکنه! چرا؟ بخاطر شهرتش.
البته که این شهرت شکننده است. این شهرت همراه با مسئولیت پذیری و برند شخصی قوی میاد که بعد راجع بهش صحبت میکنیم.
اما، شخصیت و شهرت شما چیزیه که شما میتونید بسازیدش و بعد اینا بهتون امکان میدین از فرصتهایی استفاده کنید که برای بقیه ممکن نیست؛ بقیه شما رو «خوش شانس» میدونن، ولی شما میدونید که شانس نبوده… جایگاه و شهرت شما بوده.
باید یکم غیرعادی و عجیب و غریب باشی تا تنها در خط مقدم قدم بزنی
نیوی: چندتا چیز دیگه هم راجع به شانس تو این پست وبلاگی مار اندریسن وجود داره که به نظر جالب میاد. یکیش این که این نوع [چهارم] شانس، از روشهای غیرعادی و عجیب و غریبی (eccentric) که ما کارامون رو انجام میدیم ناشی میشه. البته لزوما این چیز بدی نیست؛ در واقع، چیز خوبی هم هست.
نوال: آره، دقیقا. چون جهان جای بسیار کارآمدی (efficient) هستش. برای همین، همه جاهای آشکار رو که میشده برای گنج (پول درآوردن) کند، ملت کندن! بنابراین، برای کشف راههای تازه و گنجهای تازه، باید یکم مرزها رو جابهجا کنی؛ و برای جابهجا کردن مرزها هم باید یکم غیرعادی و عجیب و غریب باشی تا در خط مقدم قرار بگیری.
علاوه بر اون، باید بیشتر از دیگران و عمیقتر از «چیزی که منطقی به نظر میرسه» کاوش کنی و این رو با عشق انجام بدی.
اینجا نیوی دوتا نقل قول مثال میزنه که مربوط به این نوع شانس هستن:
extreme people get extreme results
انسانهای افراطی، نتایج افراطی میگیرن — از سم آلتمن
و
you can’t be normal and expect abnormal returns
شما نمیتونید عادی باشید و انتظار گرفتن نتایج غیرعادی داشته باشید — از جفری ففر، استاد دانشگاه استنفورد
و نوال هم یه نقل قول میگه که خیلی جالبه و در ظاهر برعکس نقل قولهای قبلیه، با معنی مشابه…
play stupid games, win stupid prizes
بازیهای احمقانه بکنید، جوایز احمقانه بگیرید.
خلاصه اینکه خوش شانسی نباید خیلی هم شانسی باشه، اگر میخواید ثروتمند بشید؛ باید بازی درست رو درست بازی کنید.
خب، این هم از قسمت دوم مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» از نوال راویکانت.
قسمت سوم این مجموعه، راجع به میریم سراغ «مهمترین راه ثروتمند نشدن» که این قسمت برای من از جذابترین بخشها بود و من ازش خیلی چیز یادگرفتم.
مرسی که با به اشتراک گذاشتن بهروزنامه و پستهاش از من حمایت میکنید.
تا قسمت بعد؛
بهروز
با سپاس بیکران از تلاش شما و ارئه مطالب بسیار مفیدتون اردتمندم
آقا عالی👌🏼
مشتاقانه منتظر انتشار قسمت های بعد هستم.