چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم — قسمت ۲۱
بازیها و جوایز احمقانه؛ و رسیدن به چیزی که لیاقتش رو داریم
سلام، خوبید؟
رسیدیم به قسمت ۲۱ مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» برگرفته از رشته توییت و پادکست معروف نوال راویکانت. در قسمت قبل نوال راجع به فرار از رقابتهای الکی و اهمیت پیدا کردن خود واقعی و اون بودن حرف زدیم. تو این قسمت راجع به بازیهای احمقانه در رقابت و رسیدن به چیزی که لیاقتش رو داریم حرف میزنه.
همه قسمتهای قبلی رو اینجا میتونید ببینید. اینم که قسمت قبل 👇
چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم — قسمت ۲۰
در راستای فرار از رقابت؛ و خود واقعی بودن...
بازیهای احمقانه انجام بده؛ جایزههای احمقانه ببر
رقابت الکی باعث میشه بازیهای مهمتر رو نبینی!
کسبوکارهایی که در ظاهر باهم در رقابت مستقیم هستن، ممکنه واقعا اینطوری نباشن!
نیوی میگه: وقتی «خود واقعیات» هستی، رقابت خیلی اذیتت نمیکنه. ممکنه عصبانیت کنه یا کمی ترس یا حسادت یا احساسات دیگه درونت ایجاد کنه، ولی در واقع اونقدر برات مهم نیست، چون متمرکز روی هدف و ماموریتت هستی. بدترین حالتش اینه که از رقبا شاید ایده بگیری… و خیلی وقتا هم میتونی با رقیب به شکل مثبتی کار کنی؛ به شکلی که در نهایت اندازه بازار برای همه بزرگتر بشه.
اما نوال در جواب میگه: بستگی به نوع کسبوکارت داره. بهترین کسبوکارها در حوزه تکنولوژی در سیلیکون ولی معمولا از نوع تک برندهای هست؛ یعنی برنده همه چیز رو میگیره (winner takes all). وقتی رقیب و رقابت میبینی، ممکنه ناگهان ترس از دست دادن «همه چیز» وجودت رو بگیره.
اما اگر من یه رستوران باز کرده باشم و یه نسخه جالبتر از همون رستوران تو یه شهر دیگه باز بشه، این عالیه! من چیزایی که اونجا جواب میده رو کپی میکنم و چیزایی که جواب نمیده رو بیخیال میشم. پس بستگی به نوع بیزنس داره.
خیلی وقتها، کسبوکارها در ظاهر در حال رقابت باهم هستن، اما در واقع اینطوری نیست. در واقع در کنار هم هستن؛ چون یه ذره باهم متفاوتن. در واقع، شما فقط یه قدم با یه کسبوکار کاملا متفاوت فاصله داری — و گاهی وقتا لازمه اون قدم رو برداری. ولی اگر سرت گرم دعوا سر یک جایزه بیارزش باشه، هیچوقت اون قدم رو برنمیداری.
در واقع، داری یه بازی احمقانه میکنی. در نتیجهاش هم، یه جایزه احمقانه میگیری! الان شاید به نظرت واضح نباشه چون فقط رقابت رو میبینی. اما سه سال دیگه برات کاملا روشن میشه.
نوال: در اولین شرکتم، درگیر بازی اشتباهی شدم.
نوال میگه: یکی از اولین استارتآپهای من، Epinions بود؛ سایتی برای بررسی آنلاین محصولات، مستقل از آمازون. اون فضا در نهایت تبدیل شد به چیزی مثل TripAdvisor و Yelp که ما باید به اون سمت میرفتیم.
ما باید به نقد و بررسیهای محلی بیشتر اهمیت میدادیم. بررسی یه چیز کمیاب مثل یه رستوران محلی خیلی باارزشتر از بررسی یه دوربیه که هزارتا نقد و ریویو (review) در آمازون داره.
قبل از اینکه به این نقطه برسیم، درگیر بازی مقایسه قیمت شدیم. با DealTime ادغام شدیم و وارد رقابت با کلی موتور مقایسه قیمت شدیم؛ مثل NextTag و PriceGrabber و mySimon و Bizrate که نهایتا شد Shopzilla؛ و ما به شدت درگیر رقابت با این شرکتها شدیم.
کل اون فضا هم تقریبا به صفر رسید، چون آمازون تقریبا به طور کامل خردهفروشی آنلاین رو یه تنه مال خودش کرد. دیگه نیازی به مقایسه قیمت نبود و همه مستقیم میرفتن به آمازون!
ما یه جایزه بیارزش گرفتیم چون درگیر یه رقابت با عدهای از همسطحهای خودمون شده بودیم. ما باید روی چیزی که مشتری میخواست تمرکز میکردیم و به اصل خودمون وفادار میموندیم؛ اون هم نقد و بررسی بود، نه مقایسه قیمت. ما باید بیشتر وارد آیتمهای خاص و نایاب میشدیم که مشتریهامون دادههای کمتری راجع بهشون داشتن و به شدت به اونا نیاز داشتن.
اگر به «خود واقعیمون» وفادارتر میموندیم، احتمالا نتیجه بهتری میگرفتیم.
در نهایت چیزی که لیاقتش رو داری بدست میاری
در یه بازه زمانی به اندازه کافی طولانی، بالاخره اون اتفاق میوفته.
نیوی: ما داریم اینجا درباره کارکردن در بلندمدت صحبت میکنیم. یه توییت هم داریم که میگه «دانش خاص رو با لورج (اهرم) ترکیب کن، و در نهایت چیزی که لیاقتش رو داری بدست میاری.» و من هم بهش اینا رو اضافه میکنم: قضاوت درست، مسئولیتپذیری و مهارت مطالعه.
نوال میگه: این یه جمله و روش شوخطبعانه است برای اینکه بگیم که ماجرا «زمان میبره».
حتی وقتی همه قطعات سر جاشون قرار گرفته باشن، بازم باید به مدت نامعلومی روش کار کنی؛ و اگه بخوای مدام حساب و کتاب کنی، حتما صبرت قبل از اینکه به نتیجه برسی، تموم میشه!
تو باید مطمئن باشی که به این چیزا به اندازه کافی زمان میدی؛ زندگی طولانیه.
چارلی مانگر یه جمله معروف در این باره داره. یکی ازش سوال کرد راجع به پول درآوردن. چارلی بهش گفت: در واقع چیزی که داری میپرسی اینه که «چطوری میتونم مثل شما [ثروتمند] بشم، فقط سریعتر؟»
همه، همهچیز رو سریع میخوان. اما دنیا جای دقیق و کارآمدیه (میگه efficient؛ ولی ترجمه بهترش میشه جایی که حق به اونی که سزاوراشه میرسه یا یه چی تو این مایه). «سریع» جواب نمیده. باید وقت بذاری. باید ساعتها وقت صرف کنی و تلاشی کنی.
باید خودت رو تو موقعیتی قرار بدی که ترکیبی از دانش خاص، مسئولیتپذیری، اهرم (لورج) و مهارتهای خاص خودت رو داشته باشی تا بتونی «بهترین» در جهان بشی در کاری که انجام میدی.
و باید از اون لذت هم ببری و همینطور ادامه بدی و ادامه بدی و ادامه بدی…
نباید بشماری؛ حساب نگه ندار. چون اگه این کارو بکنی، قبل از رسیدن به نتیجه، وقتت تموم میشه.
نوال میگه: وقتی به گذشتهام نگاه میکنم، میبینم تمام کسانی که بیست سال پیش اونا رو باهوش و سختکوش میدیدم، الان تقریبا بدون استثنا آدمای موفقی هستن.
در یک بازه زمانی به اندازه کافی طولانی، بالاخره به چیزی که لیاقتش رو داری میرسی.
اما ممکنه این قضیه به راحتی ۱۰ یا ۲۰ سال طول بکشه. گاهی هم پنج سال!
اگه سه یا پنج سال طول بکشه و این برای یک دوستت اتفاق بیوفته، این میتونه تو رو دیوونه کنه. اما باید یادت باشه، اونا استثنا هستن! و اینکه به ازای هر برنده، چندین بازنده وجود داره!
در کارآفرینی، فقط کافیه یه بار درست عمل کنی
تو کارآفرینی، یه چیز خلی مهمه: شما فقط لازمه یه بار درست عمل کنی!
تو شانسهای زیادی برای گل زدن پیدا میکنی؛ هر سه تا پنج سال به راحتی میتونی شانست رو امتحان کنی؛ در بدترین حالت هر ده سال… یا اگه خیلی سریع باشی، سالی یه بار… بستگی به این داره که رو چی کار میکنی و چطوری کار میکنی… ولی نکته اینجاست که فقط کافیه یه بار جواب بده! یه دونه از اون شوتها گل بشه کافیه!
تو چی واقعا خوب هستی که بازار هم براش ارزش قائله؟
نیوی میگه: نتیجه نهایی چیزی که هستی میشه تقریبا این:
تمایز و خاص بودن دانش خاص تو ضربدر
میزان اهرم یا لورجی که روش اعمال میکنی ضربدر
قضاوتهای صحیح تو ضربدر
میزان مسئولیتپذیری تو ضربدر
ارزشی که جامعه برای کاری که انجام میدی قائله
و بعد همه اینا ضربدر
مدت زمانی که میتونی این کار رو ادامه بدی و تکرار کنی و با یادگیری و مطالعه بهبودش بدی…
نوال میگه: این خلاصه خیلی خوبی از موضوعه؛ و ارزش داره سعی کنیم این معادله رو روی کاغذ برای خودمون بنویسیم.
البته این رو هم میگه که مردم گاهی تلاش میکنن ریاضی رو روی چیزی که در اصل فلسفه است اعمال کنن.
خودش میگه: بارها دیدم که یه چیزی میگم و بعد یه چیز دیگه و اگه به اونا مثل معادله ریاضی نگاه کنیم، حتی میتونن متناقض باشن؛ ولی هرکدوم مربوط به شرایط خاص خودشون هستن و context متفاوتی دارن.
مثلا بهم میگن تو گفتی:
خواستن = رنج کشیدن؛ مثل بوداییها.بعد یه جا دیگه گفتی: همه خوبیها از رنج کشیدن میاد.
پس یعنی تمام خوبیها از خواستن میاد؟!
نه؛ این ریاضی نیست. نمیتونی همینجوری متغییر جابهجا کنی و خط بزنی و نتایج منطقی ازش دربیاری!
باید بدونی کجا و کی از چی میتونی استفاده کنی؛ باید شرایط و context رو درک کنی.
نباید زیادی و بیش از حد تحلیلی [و ریاضی] برخورد کنی.
تو فیزک به این میگن «دقت کاذب» یا false precision. مثل وقتی دوتا برآورد تقریبی رو که هرکدوم دو رقم اعشار دارن در هم ضرب میکنی و در نتیجه به نظر میرسه دقت نتیجه چهار رقم اعشار بوده… ولی خب اینطوری نیست و این اصلا معنای درستی نداره.
تو نه دانشش رو داری، نه دادهها رو داری؛ فقط تخمین بیشتر داری که میتونه خطای مدل رو بیشتر کنه!
اضافه کردن پیچیدگی به فرآیند تصمیمگیری، نتیجه رو معمولا بدتر میکنه. بهتره فقط مهمترین یا حداکثر دو عامل اصلی رو برای تاثیر روی تصمیمتون انتخاب کنید.
باید از خودت بپرسی: واقعا تو چی خوب هستم؟
و با توجه به دادههایی که از مشاهدات و اطرافیانی که بهشون اعتماد داری میگیری، آیا بازار اون رو میخواد یا نه؟
همین دوتا متغییر احتمالا کافی هستن.
اگه توش خوب باشی، ادامه میدی و قضاوتت توش رشد میکنه و بهتر میشه؛ اگه توش خوب باشی و دوستش هم داشته باشی، در نهایت بقیه منابعی که لازم داری در اختیارت قرار میدن تا بتونی بزرگترش کنی و به مقیاس بزرگتر برسی؛ اون موقع دیگه از قبول مسئولیت هم نمیترسی. و کمکم همه تیکههای پازل در جای خودشون قرار میگیرن…
تناسب محصول-بازار در این شرایط اجتناب ناپذیره اگر عاشق کاری که انجم میدی باشی و بازار هم اون رو بخواد.
این قسمت ۲۱ از مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» از نوال راویکانت بود. مرسی که میخونید و به اشتراک میذارید.
قسمت بعد عالیه… راجع به اینه که بیشتر توصیههای ملت رو به کجا دایورت کنیم!
دمتون گرم
تا قسمت بعد؛
بهروز
دستخوش بهروز وار برای بهروز نامه جدید 👌🏻😊