چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم — قسمت پانزده
از کارگر تا کارآفرین - یک مثال
سلام، خوبید؟
رسیدیم به قسمت چهاردهم مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» برگرفته از رشته توییت و پادکست معروف نوال راویکانت. در قسمت قبل راجع به مدلهای کسب و کاری حرف زدیم که نوال اعتقاد داره مدلهای ایدهآل هستن؛ مدلهایی با لورجِ زیاد. این قسمت، برای اینکه قسمتهای قبلی رو بهتر درک کنیم و شکل انتزاعی ماجرا یکم از بین بره، نوال با یه مثال داستان رو پیش میبره.
همه قسمتهای قبلی رو اینجا میتونید ببینید. اینم که قسمت قبل 👇
کارگران ساعتی دستمزد میگیرند و مسئولیت کمی دارند.
قبل از اینکه این پست رو بخونید، اینو بگم اینجا وقتی از کارگر روزمزد و زحمت کشیدن با دست و اینا حرف میزنیم، چیزی از ارزشهای این کار و کسانی که این کار رو انجام میدن کم نمیکنیم. ولی هدف از این مجموعه اینه که راجع به ساخت ثروت یاد بگیریم. چیزی اینجا توهین به کسی یا کاری نیست. این شفاف باشه. همه کارها و کارگرها هم همهجوره عزیزن. من و بهروزنامه (و مطمئنم نوال) به همه احترام میذاریم.
نوال میگه: این رشته توییت خیلی انتزاعیه. البته به عمد اینجوریه که قابل اعمال روی حوزههای مختلف، رشتهها و موقعیتهای زمانی و مکانی مختلف باشه. اما بعضی وقتا، کار کردن بدون یه مثال مشخص، کار سختیه. برای همین، بیاید یکم مشخصتر صحبت کنیم.
بیاید به یه کسب و کار در حوزه املاک نگاه کنید. اگر از پایین شروع کنیم، فرض کنید شما یک کارگر ساده روزمزد هستید. وارد محل کار میشید؛ خونه مردم رو درست میکنید. یکی دائما به شما دستور میده: «این سنگ رو بشکن؛ اون چوب رو سنباده بزن. این رو بذار اونجا…»
کارهای ساده زیادی توی یه کارگاه ساختمونی وجود داره. اگر شما یکی از این کارها رو انجام میدید، مگر اینکه «دانش خاص» یا همون specific knowledge رو باشید، مثلا در زمینه برقکاری یا نجاری یا اینجور چیزا، شما در واقع دانش تخصصی ندارید.
حتی یک نجار یا برقکار هم خیلی تخصص خاصی نیست (از لحاظ تعریف دانش خاص که نوال ارائه داده، لینکش بالا هست؛ وگرنه مهارت قابل احترامه)، چون دیگران رو میشه برای انجام اون آموزش داد؛ و این به اون معنیه که شما قابل جایگزینی هستید. شما دستمزدتون رو میگیرید. ساعتی ۱۰، ۲۰، ۲۵ دلار؛ خیلی خوش شانس باشید، ۵۰ تا ۷۵ دلار در ساعت… اما تهش همینه.
شما لورج خاصی ندارید، به جز ابزارهایی که استفاده میکنید. اگه با بلدوزر کار میکنید، بهتر از اینه که با دست کار کنید. یه کارگر روزمزد در هند، خیلی کمتر درآمد داره [نسبت به آمریکا] چون ابزاری برای لورج نداره.
البته، شما مسئولیت پذیری زیادی هم ندارید. شما در واقع یه چرخدنده بینام در تیم ساخت و ساز هستید و صاحب خونه یا خریدار خونه، نه میدونه و نه اهمیتی میده که شما روی این پروژه کار کردید.
پیمانکاران سود میبرن، اما ریسک هم میکنن.
یه مرحله بالاتر از اون، شما ممکنه پیمانکار پروژه باشید. مثلا یه پیمانکار معمولی که یه نفر اون رو استخدام میکنه که خونه شما رو بازسازی یا تعمیر کنه. اون پیمانکار، مسئولیت اون پروژه رو به عهده میگیره و باید نسبت بهش پاسخگو باشه.
مثلا پیمانکار برای بازسازی یه خونه، صد هزار دلار میگیره، و کل کار براش تا تحویل کامل، ۷۰ هزار دلار هزینه برمیداره. پیمانکاره، ۳۰ هزارتای مونده رو به جیب میزنه.
اون داره سود پروژه رو به جیب میزنه. اونا سهمی از سرمایه (equity) دارن، اما در کنارش مسئولیت و ریسک ماجرا رو هم قبول کردن. اگر پروژه بیشتر از طول بکشه یا بیشتر از پیشبینی هزینه و ضرر داشته باشه، ضرر رو هم اونها متحمل میشن. اما اینجا میبینید که همین مسئولیت پذیری به اونها نوعی امکان درآمد بیشتر و بالقوه میده.
بعلاوه، اونا لورج (اهرم) نیروی کار هم دارن؛ یعنی یه سری آدم دیگه براشون کار میکنن. اما برای اونها هم تو این سطح، احتمالا تهش همینه.
توسعهدهندگان املاک از طریق لورج سرمایه سود میبرن
یه سطح بالاتر از این، میتونید به یک توسعهدهنده املاک نگاه کنید. این ممکنه یه پیمانکار بوده که چندتا پروژه رو با موفقیت بازسازی کرده، بعد تصمیم گرفته کسب و کار خودش رو راه بندازه و بره دنبال ملکهای فرسوده و با پتانسیل؛ بخره (حالا یا با پول خودش، یا با پول سرمایهگذار)، بازسازی کنه، بعد به چند برابر قیمت بفروشه، وقتی مثلا فقط ۲۰ درصد هزینه کرده. اینا سود بسیار خوبی نصیبشون میشه.
اما نکته اینجاست که یه همچین توسعهدهندهای، مسئولیت بیشتری نسبت به یه کارگر ساده داره، ریسک بیشتری هم داره؛ دانش و تخصص بیشتری هم داره؛ چون باید بدونه چطوری و کجا بخره، کدوم زمینها یا ملکها رو بخره، چی باعث افزایش سود میشه؛ چی باعث کاهش سود میشه… باید بتونه آینده رو پیشبینی یا تصور کنه تا بتونه تصمیم بگیره.
دانش تخصصی بیشتر، مسئولیت پذیری بیشتر و ریسک بیشتری داره ماجرا؛ در کنارش لورج (اهرم) سرمایه هم داره، چون پول بیشتری وارد پروژه میکنه. اما دور از ذهن نیست که یه ملک کلنگی (!) یا زمین رو یکی ۲۰۰ هزار دلار بخره، بازسازی کنه و یک عمارت یک میلیون دلاری ازش بسازه؛ بفروشه و سودش رو به جیب بزنه.
معماران، توسعهدهندگان بزرگ و صندوقهای سرمایهگذاری املاک سطح بعدی هستند.
یه سطح بالاتر از این، میتونه یه معمار معروف یا یه توسعهدهنده معروف و بزرگ باشه که فقط داشتن اسمش روی یه پروژه، ارزش اون رو بالاتر ببره. چرا؟ چون سابقه زیادی داره و قبلا املاک عالی زیادی ساخته!
یه سطح بالاترش، شما میتونی کسی باشی که بگه: «من املاک و بازار املاک رو خیلی خوب میفهمم. به اندازه کافی از مسائل املاک و داینامیکهاش آگاهی دارم. به جای اینکه ملک خودم رو بسازم و بفروشم یا بهبود بدم، میخوام یه سازنده بزرگ باشم و مجتمع سازی کنم. بزرگتر از یه خونه یا یه ملک؛ میخوام اجتماع (community) بسازم.»
حالا یکی دیگه میاد میگه: «من این لورج رو دوست دارم، اما نمیخوام این همه آدم رو مدیریت کنم. میخوام از طریق سرمایه این کار رو انجام بدم. برای همین، یه تراست سرمایهگذاری املاک راهاندازی میکنم.» این کار به دانش خاص نیاز داره؛ نه فقط راجع به سرمایهگذاری و ساخت املاک، بلکه در مورد بازارهای مالی، نحوه عملکرد تراست سرمایهگذاری املاک و غیره.
شرکتهای فناوری املاک حداکثر لورج رو اعمال میکنند
یه سطح بالاتر از این، ممکنه کسی باشه که بگه: «من میخوام حداکثر لورج و دانش تخصصی رو در این بازار به کار بگیرم. میخوام املاک رو کاملا درک کنم؛از ساخت مسکن ساده تا فروش املاک تجاری تا نحوه عملکرد بازار املاک. در کنارش میخوام صنعت تکنولوژی رو هم درک کنم. بدونم چطوری توسعهدهنده استخدام کنم، چطوری کدنویسی کنم، محصول خوب بسازم، چطوری از سرمایهگذار سرمایه جذب کنم و اون رو برگردونم… و بفهمم همه اینا چطوری کار میکنن.»
احتمالا یه نفر به تنهایی نتونه همه اینها رو بدونه. اما میتونه یه تیم تشکیل بده از افرادی با مهاتهای مختلف و مکمل. این تیم یا نهاد ترکیبی، میتونه دانش تخصصی در زمینه فناوری و املاک داشته باشه.
یه همچین تیمی یا شرکتی، مسئولیت عظیمی داره. اسم این شرکت روی تمام پروژهها خواهد بود. این یه کار با ریسک و پاداش بالاست که آدما زندگی خودشون رو وقف این میکنن و ریسک بالایی رو متحمل میشن.
این شرکت، میتونه از لورج کدنویسی استفاده کنه چون توسعهدهندگان [نرمافزار] زیادی در اون مشغول کار هستن. سرمایهگذار مالی داره؛ بنیانگذارانش و سرمایهشون رو داره. اهرم نیروی کار رو داره چون مهندسان و طراحان و بازاریابهای با کیفیت رو میتونه داشته باشه…
در نهایت، ممکنه شرکتی مثل Trulia یا RedFin یا Zillow به وجود بیاد و سود این شرکت میتونه به میلیاردها یا صدها میلیون دلار برسه.
با اضافه کردن انواع مختلف دانشی که «فقط در حین کار» بدست میاد و همه دسترسی بهش ندارن (تجربه)، جذب افراد عالیتر و سرمایه بیشتر و اضافه کردن کد و رسانه، شما میتونید دامنه فرصتتون رو از یه کارگر روزمزد که به معنای واقعی داره روی زمین با دستهاش کار میکنه به کسی که یه شرکت فناوری املاک رو راهاندازی کرده و اون رو پابلیک کرده (وارد بازار بورس عمومی)، گسترش بدید.
این قسمت پانزدهم از مجموعه «چطوری ثروتمند بشیم، بدون اینکه خوش شانسی بیاریم» از نوال راویکانت بود. مرسی که میخونید و به اشتراک میذارید.
در قسمت بعدی با نوال میریم به مهمترین مهارت از دید نوال میپردازیم: قضاوت.
دمتون گرم
تا قسمت بعد؛
بهروز
درود و ارادت و سپاس بیکران از مطالب بسیار مفید و کاربردی
پایدار و برقرار باشید